سبزی

ما مردمان خانه به دوشیم و خوش نشین ... کی زان گروه خانه نگهدار عالمیم

 

حرف امروز :

  هیچ میدونی اکثر وقتا ما با هم سن و سالای خودمون میشنیم .. حرف میزنمی  .. میگیم  میخندیم ولی چیز جالبی که هست اینه که معمولا همه هم سن و سلای خودمون زیاد از خود ما بالاتر نیستن و تقریبا تجربیاتشون مثل خودمونه  ولی هیچ وقت به این فکر کردین که چند تا دوست واسه خودتون پیدا کنید که سنی ازشون گذشته باشه و راهایی که ما قراره امتحان کنیم اونا قبلا رفتن .. وقتی با هم سن وسالای خودمون هستیم معمولا بدتر نشیم بهتر هم نمیشیم و تازه خیلی وقتا نظریاتشون یا مارو از تصمیماتمون منصرف میکنه و یا راههای که چندان به جایی نمیرسن پیشنهاد میکنن ....  جداٌ از وقتی به این نتیجه رسیدم با چند تا ادم تجربه دار و سرد و گرم چشیده دوست شدم خیلی چیزا رو بهم گفتن  این مثل رو هم شنیدین که پیر اگه میتونست و جوون اگه می دونست .. ... البته بگما اقتضای جونی ما کله شقی هست و معمولا تا سرمون  به سنگ نخوره حالیمون نمیشه  ولی بهتره که سعی کنیم از تجربیات بزرگترا استفاده کنیم ..

  

اندر حکایات خونه مجردی :

داشتم مثلا واسه نهار روز تعطیل واسه خودم یه چیزایی درست میکردم که یکی از دوستام زنگ زد دارم میام بهت سر بزنم گفتم سر راه سبزی خوردن بگیر .. شما چه حالی میشین ببین دوستتون اومده به اندازه یک ماه سبزی خریده اونم با یه عالمه گل و اشغال من هم اصلا از این کارا نکردم و سبزی پاک کردن رو دیگه امتحان نکرده بودم  هیچی اونقده بهش متلک پروندم که خودش مجبور شه همشو پاک کنه ... کلا کسی که میاد خونه من فقط یه ساعت مهمونه و بعدش صاحبخونه هست و باید توی همه کارا کمک کنه ...   (به زودی طرز تهیه یه غذا رو میگم که باهاش انگشتاتون رو هم بخورید )

 

(توی پرانتز)

(شما باشید و شب تا دم صبح خوابتون نبره و ساعت چهار صبح ببینید همسایه یه فیلم خفن از نوع بد بد  گذاشته و صداشو اونقده زیاد کرده که شما هم میشنوید چیکار میکنید ؟)

 

س و ل م ا ز

می زند باران به شیشه ...  نمی دونم بعدش چی بود ولی اخرش بود رشته رشته .....

 

حرف امروز :

آدما خیلی متفاوتن .. یه عده شون به اون چیزی که دارن راضی هستن و یه عده هم هیچ وقت به اونچه دارن راضی نیستن ..یه عده هم به چیزی که دارن راضی نیستن و سعی میکنن چیزهای جدیدی به دست بیارن به قولی کسی که برای بدست اوردن انچه که دوست داره تلاش نکنه مجبوره اون چیزایی که داره دوست داشته باشه .. حالا سر چی اینارو میگم .. می دونی یه کدت بود که خیلی از دست خودم عصبانی بودم فکر میکردم اونجور که باید و شاید پیشرفت نمی کنم البته خدارو شکر بد نیست ولی باید بهتر از اینا باشه .. جالب ترین چیزایی که رسیدم اینه که آدم تا رویاهای بزگی تو سرش نباشه هیچی نمیشه همه چیزای اطراف ما خودشون یه روز یه رویای دست نیافتی واسه یه عده بودن .. و وقتی یه رویای بزرگ داشتین اونو بنویسید و همیشه تمام تلاشتون این باشه که یه جوری به اون نزدیک بشین ..

 

اندر حکایات خونه مجردی:

اگه شما یه کاسه قرمه سبزی داشته باشید و یه دفعه چند نفر مهمون واستون بیاد چیکار میکنید ؟.. خوب من میگم .. یه دونه کنسرو لوبیا با قارچ  رو با مقداری پیاز و ادویه سرخ میکنی بعدشم قرمه سبزی رو اضافه میکنی و یه خورده رب گوجه و اب اضافه میکنی و یه نیم ساعتی میذاری روی اجاق بمونن ... خوب یه قرمه سبزی زیاد واسه چند نفر اماده هست ...    برنج رو هم به شیوه  دمپخت در عرض بیست دقیقه اماده میکنیم .. البته بگما خانوما حواشون باشه کته نشه ... بهترین راهش اینه که از دمکش استفاده نکنید ...

 

یه بار یکی از دوستام اومده بود خونه بچه خیلی صاف و ساده ای بود داشتم فال ورق میگرفتم گفت واسم فال بگیر گفتم خوب اسم طرفت چند حرفیه اروم داشت زیر لبش میشمرد ....  س و ل م ا ز ..

  و با انگشتاش میشمرد ... و بعدش گفت شش حرفه منم واسش فال گرفتم .. و گفتم یه دختره .. هم شهری خودته .. دوسش داری .. اسمش سولمازه ...   یه دفعه چشاش چهار تا شد  ... تا چند وقت بعدش هی گیر داده بود از کجای ورقا فهمیدی اسمش چیه به منم یاد بده ....

زاهدا من که خراباتی و مستم به تو چه ..
ساغر و باده بود بر سر و دستم به تو چه
تو به محراب نشستی احدی گفت چرا؟
من که در گوشه میخانه نشستم به تو چه
اتش دوزخ اگر بر سر ما میریزند
تو که خشکی چه به من  من که تر هستم به تو چه

..
حرف امروز ..  نمی دونم چرا ادما گاهی هیچ سعی نمی کنن از این روزمرگی و یکنواختی در بیان و وقتی می خواهی تغیری توی زندگیشون ایجاد کنن قبول نمی کنن که هیچ سعی میکنن یه جوری هم ضایعت کنن ... واقعا ایا زندگی که ما خودمونو توی اون غرق کردم اینجوری ارزش داره گاهی همینکه بخوایئیه جوری یه کم از این دنیای تکراری فاصله بگیری باعث میشه یه چیزایی به ذهنت برسه که هر روز بهتر از قبل بشی .. میگین نه امتحان کنید حداقل یه روز توی هفته سعی کنید کاری متفاوت انجام بدین هر چی دیگران میگن مهم نیست ...


اندر حکایات خونه مجردی:
عصر جمعه بود و تنها توی خونه نشسته بودم ... هوای بارونی .. نم نم باترون میزد و صدای رعد و برق گاهی رشته افکارمو پاره میکرد ..یاد یکی دو سال پیش و جمع دوستانم افتادم که با هم مینشستیم ... پنجره رو تا اخر باز کردم و رفتم یه چایی اماده کردم و قلیون رو بار زدم برای اولین بار توی عمرم نشستم تنهایی واسه خودم قلیون کشیدم  .. هی کشیدم و افکار رو دود کردم ...  .. گاهی هم سعی میکردم حلقه کردن دود رو تمرین کنم یادم رفته بود .... توی این وسط فال حافظ هم خودش عالمی داشت ...

حرف جدید .. به یه نفر  جهت قلیون کشیدن توی یه خونه دنج و باصفا نیازمندم ...  اگه کسی مایل هست بفرما .. کرم نما و فرود ا که خانه خانه تست  (جدی نگیرید )